ورزش با تو...

تو پست قبلی یک جمله کوتاه درباره توتال کور نوشتم ..اما فکر کنم جذابتریت قسمت پستم بوده چون در موردش سوال کردین....

من اینترنتی خریدمش و تقریبا 3 هفته است که خریدم ...

فرق تو  تا  ل  کو  ر  با  تو  تا   ل کو  ر   2 :

هیچ فرقی با هم ندارند فقط اینکه روز مدل 2 یک توپ بادی ورزشی و یک طناب هم داده می شه....توپه خودش یک تلمبه داره واسه باد کردن که به درد عمه آقاهه می خوره چون نمی شه با اون بادش کرد...........ما توپشو کم باد کردیم یعنی با تلمبه خودش اندازه یک توپ فوتبال فقط باد می شه ......و کاربردش اینه که منو نی نی تحت تاثیر جام جهانی دیروز باهاش تو خونه 60 متری فوتبال بازی کردیم و یک عدد دیوار کوب تلفات دادیم ...اما خیلی حال کردیم و خندیدیم...............

کلا به نظرم بد نیست من اولش که استفاده کردم فکر کردم چیز بی خودیه اما 50 تا که زدم ...دیدم وای دارم میمیرم چقدر فشار وارد می کنه......من چون باشگاه می رم زیاد جون استفاده اشو ندادم اما نی نی هر شب ازش استفاده می کنه و حدود 200 تا دراز نشست میره....خوبه به نظرم شکم قلمبه اش کمی بهتر شده.........(حالا فکر نکنید من یک شوهر شکم گنده دارماااااا......یکم شکم گنده)

طرز استفاده از طناب و توپ رو بلد نیستیم ...... اما می دونم توپش خیلی به درد بخوره ...علاوه بر گل کوچک تو منزل واسه ورزش چیز خوبیه ...دیدم که خواهر نی نی فقط با اون توپه بسیار عالی ورزش می کنه (تصمیم دارم ازش یاد بگیرم)..........یک سی دی آموزشی به زبان انگلیسی هم داره ...من تا آخر ندیدم نمی دونم استفاده از طناب و توپ رو آموزش میده یا نه

الان دیدم همه جا نوشتم طناب اشتباه نشه کشه ....هر جا نوشتم طناب منظورم کش بوده

برنامه هر شب ما همچنان به راهه و نی نی در حال فحش دادن به سالوادورسیرینسا ورزش می کنه و امیدواره با توتال     کو    ر    به هیکل اون برسه........

ه


روزمرگی 2

دیروز پست جدید گذاشتم اما امروزم دلم می خواد بنویسم.....................

از اون پست روزمرگیهای زنونه...........

اول از همه از مهمونی هفته پیشم بنویسم که 15 نفر مهمون داشتم...هم دانشگاهیهای نی نی به همراه بانوان محترمشان

اولین بار بود که میومدن و من می خواستم همه چی عالی باشه از 2 شننبه خرید کردم و از 4 شنبه شروع به آشپزی....از اونجایی که وقتی می خوای همه چی خوب باشه بدتر خراب می شه......سالاد ماکارونیم که شور شد ....وای که مجبور شدم موادشو بیشتر کنم تا شوریش خوب بشه ...بعدش نوبت سوفله بود که پوره سیبزمینیش تخم مرغش زیاد شد و تبدیل به کوکو سیب زمینی شد.........در ضمن بسیار شور.............اونقدر که نی نی مسخره ام می کرد از این به جای نمک استفاده کن بریز تو غذا های دیگه.........4شنبه و 5 شنبه فقط آشپزی کردم و جمعه به همراه نی نی نظافت منزل البته نی نی همیشه جارو برقی و بخارشور می زنه اما با توپ و تشر من چون آقا تنبل هستن و همه کارها رو دقیقه 90 انجام میدن...........

دوش گرفتم موهامو درست کردم و ساعت 7 آماده آماده بودم........به نی نی گفتم گناه دارن این ماهی ها بیا آبشونو عوض کن و خودم رفتم صندل پاشنه بلندمو پوشیدم و چیکان چیکان اومدم که وای چشمتون روز بد نبینه .............آقا ظرفی رو که من شستم و خشک کردم که چیپس بریزم برداشته پر از آب کرده که بریزه ت ظرف ماهی ها و نصف ظرف آب خالی شده وسط آشپزخونه بدون راه آب من..........................من اصلا تی ندارم .......صندل پاشنه بلند پامه...............خدای من........جیغ و ویغ من رفت هوا و خودش سعی می کرد که خراب کاریشو درست کنه......حوله آشپزخونه رو برداشت و انداخت رو زمین که آبها رو خشک کن............بازم صدا جیغ بنفش من.................انداختمش از آشپزخونه بیرون...مثل بچه های گناه کار دم در آشپزخونه ایستاده بود و منو نگاه می کرد ...دلم واسش سوخت مخصوصا نبود..........بغلم کرد و کلی خندیدیم.......

مهمونهام اومدن و خیلی خوش گذشت  خوردیم نوشیدیم رقصیدیم و بازی کردیم تا ساعت 3..............مهمونها که رفتن خونه دیدنی بود چون با کفش اومده بودن و نوشیدنیها در حین رقص زمین ریخته بود خونه محشر بود همه جا نوچ و سیاه ........رو زمین پر از آجیل و چیپس و........و میز شام هم همچنان برپا.......ساعت 3 تنها کار یکه کردم باقی گذاشتن باقی مونده غذاها تو یخچال بود و خواب...........

فرداش من ظرفهارو شستم و نی نی جارو و بخارشور....تازه کلی ظرف یکبار مصرف گرفته بودم بازم 1.5 ساعت ظرف شستم.....................

نکته ای که یادم رفت شنبه هفته گذشته ساعت 8 صبح که رفتم سر کار لیوانم موقع شستن تو دستم شکست و به شدت دستمو برید تمام هفته پیش دستم باند پیچی بود و من این همه کدبانو بودم....

طول هفته هم 3روز ورزش......1 روز شوئ لباس......1 روز بعلت دل درد زنانه در منزل و یک روز هم نگه داری از بچه خواهر در منزل سپری شد...........


نی نی رفته از ای دستگاه های ورزشی خریده توتال کور2...............هرشب بعد از دیدن سفری دیگر با دیدن سالوادور جو زده می شه میره ورزش و تمام مدت ورزش به روح و روان سالوادور فحش میده............

راستی این جریانات مال جمعه پیش نه پیشترش بود



دیروز جمعه بود و یک روز تعطیل.....تمام روز رو خوابیدم .......شب هم مشکل بی خوابی نداشتم بازم ساعت 11 خوابیدم......هیچ کار مفیدی نکردم جز خوابیدن.....اما لذت بردم

چند روزه تو فکرم که آپ کنم اما احساس می کنم چیزی واسه نوشتن ندارم.....زندگی به طور کاملا روتین و روباتیک جلو میره........فکر کنم در گیر زندگی ماشینی شدیم.............کار خونه شام خواب...بدون تنوع

تمام دیشبو خواب عجیبی می دیدم.....

خواب دیدم همسر نی نی هستم اما تو خونه بابام بودم.....واسم یک خواستگار اومده بود......با دماغ خیلی گنده و عینکی ...جوون بود...منو خیلی دوست داشت و بی نهایت پولدار بود.....منم تو خواب با اینکه زن نی نی بودم اما می خواستم باهاش عروسی کنم همش فکر می کردم اون خیلی پولدلره و منو خیلی دوست داره......فکر می کردم گور بابای عشق و عاشقی.....

نی نی هم تو خواب می دونست اما کاری نمی کرد......3 تایی با هم رفته بودیم مسافرت عشق و حال

فکر می کنید تعبیرش چیه؟؟؟صبح واسه نی نی تعریف کردم و کلی خندیدیم................


حس و حال عجیبی دارم........هم خوشم و هم نا خوش.....دلم مسافرت می خواد.....اما نی نی می گه تا شهریور صبر کن من فعلا نمی تونم مرخصی بگیرم.........

خواهرم  پسر کوچکشو گذاشته بود پیشم...مادر شوهرش فوت کرده...بچه خوبی بود واسم درد سری نداشت همش یا موزیک گوش می کرد یا تی وی تماشا می کرد ...اما من از اینکه بهش غذا بدم ببرمش دستشویی.....هم خسته شدم...ببین دیگه من چقدر تنبلم.............

فکر کردم چقدر خوبه که بچه ندارم....و بازم چقدر خوبه که نی نی هم بچه دوست نداره.........

از این پست خودم بدم اومد همش پر از تنبلی بود.......من تنبل و بی انرزی نیستم.......ورزش می رم هفته ای 3 یا 4 روز........اما کمی کسلم دلم تفریحات زیادی می خواد

1

قبلا فکر می کردم وبلاگ می تونه جای دفتر خاطراتو بگیره.....اما الان می فهمم که اینطور نیست ..حداقل اینجا اینطوری نیست............

وقتی نمی تونم یکسری از خاطراتمو که واقعا باید ثبت بشه بنویسم از ترس........ف - ی-    ل- ت- ر  شدن دیگه این چه خاطراتیه و چه امنیتی داره...............

حالا می فهمم کاری رو که بعضی از بچه ها کردن....کرکره رو کشیدن پایین و رفتن

من اینجا رو تعطیل نمی کنم ...اما خیلی دلسرد شدم ...........................................

حوصله افتتاح وبلاگ جدید ندارم اما جدیدا تو این فکرم از زندگی مشترکم بیشتر بنویسم از اتفاقات گذشته و حال....شاید به خودم کمک کنه.............البته بعد از گذشت 1.5 سال ...........................

این روزا خیلی حساس شدم به رفتار نی نی ......................شاید چون دوستش دارم.......

قبل از ازدواج همیشه دوتایی روی یک تخت یکنفر می خوابیدیم تا حدی که وقتی می خواستم جهاز بخرم نی نی می گفت ما که خونمون کوچولوهه تخت 2 نفره نخر همون یکنفره بسه.............................

.............در مقابل دوستانی دارم که از دوران قبل از ازدواج هم عقیده داشتن موقع خواب آدم باید راحت باشه ...نامزدش رو زمین می خوابید و خودش روی تخت...........................

ما هنوزم وقتی مسافرت می ریم باعث تعجب دیگران می شیم چون 2 تایی روی یکدونه از این تشک مسافرتی های لایکو می خوابیم اونم با یک پتو.......................

قبلا...(منظورم قبل از ازدواجه.).......2 تایی روی یک کاناپه دراز می کشیدیم.....................اما نمی دونم الان چرا کاناپه کوچولو شده دیگه 2 تایی جا نمی شیم...............

می دونم که دوستم داره منم دوستش دارم خیلی..................اما چرا جا نمی شیم................

چند وقت پیش ...شب من زودتر خوابیدم و اون جلو تی وی بود نمی دونم کی اومد خوابید فقط من بیدار شدم دیدم صدای تی وی میاد اما نیستش صداش کردم بیدار شد اومد سر جاش و خوابید .........صبح من ازش شکایت کردم که اومدی بخوابی منو بغل نکردی...............عصر با یک روسری اومد خونه واسه عذرخواهی...........این کارش خیلی با ارزش بود.............................

یکی از همکارام می گه من خیلی روی این چیزا حساسم ...............اما اگه من حساسم به خاطر اینه که خودش منو عادت داده اگه از اول نمی کرد...حرفی نبود ....اما اون که از اول کرده پس اگه الان نکنه بد می شه..................................................


چی می شه که این چیزا تغییر می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این چیزایی که می نویسم دلیل بر این نیست که از زندگیم ناراضیم یا همسرمو دوست ندارم ...نه..........من میمیرم واسش و مطوئنم که منو دوست داره ...............اما حرارت کم شده..........قبلا یک دیگ در حال جوشیدن بود اما الن دیگه نمی جوشه و قل قل نمی کنه فقط بخار میده.....................ترس من از اینه نکنه حالا که قل قل نمی کنه یک روزی شروع کنه به سرد شدن.................اگه همین طوری بمونه خوب راضیم...دارم غصه نیومده رو می خورم..........


ملت میایین اینجا رو می خونید بابا چی می شه یک کامنت بزارین....یعنی خوندن این مطالب هیچ فکری به ذهنتون نمی یاره

بعد از افسردگی

جمعه عروسی بودم خیلی خوش گذشت و عالی بود فقط نکته منفیش این بود که آخر شب یک لنگه از گوشواره سرویس عروسیمو گم کردم.....................خیلی دلم سوخت


افسردگی پست قبلی بهتر شده ............................از تمام بچه های که کامنت گذاشتن متشکرم........اینکه بنویسی و نظر و راهنمایی دیگران و بخونی خیلی عالیه.......................

من از محل کارم بااتوبوس باید بیام خونه تا از خط ویژه بره و من زودتر برسم خونه ..........تو اتوبوس نشستم و منتظرم پر شه تا حرکت کنه توجه ام به دختر و پسری جلب می شه که تو ایستگاه نشستن ظاهر هر دو فوق العاده معمولیه.........اما رفتارشون کاملا غیر معمولیه.........پسره نشسته و دختره وسط       پا-ی   دختره ایستاده دست همدیگر و گرفتن و در حال حرف زدن چیک تو چیک .....اونقدر شدید که گاهی دختره دماغشو به دماغ پسره  می - ما - لو-نه.........سوژه اهالی داخل اتوبوسه.............                                           یاد حرف نی نی می افتم که گاهی به شوخی می گه صبحها که ما خونه نیستیم بیا خونمونو به جای مکان امن اجاره بدیم........درآمد زایی هم می شه......................طفلکی ها فکر کنم بد جوری لازم داشتن


ساره یکی از دوستام از کانادا اومده یک دختر 12 ساله داره (دوستم هم سن منه اما 18 سالگی ازدواج کرده و 2 ماه بعدشم بچه دار شده)دور هم به یاد روزهای خوش گذشته خونه مامان ساره جمع می شیم و روی بالکن بساط قلیون راه می اندازیم .........دختر کوچولو کانادایی با دیدن عکس ریه سالم و مسموم روی پاکت توتون از مامانش سوال می کنه این چیه و بعد از شنیدن جواب غیبش می زنه .................توی توالت پیداش می کنیم که به پهنای صورتش اشک می ریزه و هق هق می کنه از فکر اینکه ماهایی که قلیون می کشیم اونطوری می شیم............از گریه اون دختر بچه همه متاثر می شن و دیگه قلیون تعطیل می شه .......تا حدی که 2 دفعه بعد که باز هم دور هم جمع می شیم هیچ کس جرات حتی کشیدن سیگار هم نداره...............همه متنبه شدیم و درس عبرت گرفتیم......................

تو رو خدا فرق فرهنگها رو داشته باشیم ........بچه کوچیکهای ما سیگار یک معماست واسشون و اگه فرصت یواشکی پیش بیاد حتما تست می کنند.................اما اونا دود و سیگار چیز غریبه ای نیست واسشون و با ضررهاش آشنا هستن اگه سراغش نمی رن نه اینکه در دسترسشون نیست چون از ضررهاش می ترسند............به این می گن فرهنگ سازی.........کوچولوهای ما تو اینجا از سیگار دور نگه داشته می شن چون اخه ...اما نمی دونند چرا اخه...پس وقتی بزرگ شدن تست می کنن................

باشگاه بدنسازیم همچنان ادامه داره اما دیشب فهمیدم کلا تمام حرکتهام مزخرفند......یکی از دوستای همسرم که مربیه با دیدن برنامه من ضعف کرد و گفت حالت خوبه؟؟؟چاق نشدی؟؟؟

ازش یک برنامه جدید مردونه گرفتم..........پیش به سوی قوی ترین مردان


یادم رفت بگم ...کلمات رو جدا نوشتم چون به یاری وبگذر فهمیدم هر کسی تو تو گوگل هر مزخرفی سرچ می کنه وبلاگ منم لیست می شه...........خیلی باید دقت کنم

    

ازدواج یعنی سلاخی عشق به چاقوی عادت

 

اعصابم خورده ............احساس می کنم زندگی یکنواخت شده ......دیگه اون شور و هیجان دوران قبل از عروسی وجود نداره.......با اینکه همه سعیم رو کردم که این اتفاق نیوفته اما مثل اینکه گلوی همه رو می چسبه.......صبح بدی رو شروع کردم..................

بعضی چیزها گفتنی نیست و این بدترین حالته.................................وقتی می گی تموم می شه اما نگفتنش دیوونه ات می کنه.....................................................

می ترسم خیلی می ترسم...........................................

می خوام فرار کنم .................................

فقط 5/1 سال گذشته..........و احساس سردی می کنم.................کلافه ام .......چی کار کنم ...........شاید همه اینها توهم زنونه باشه .......اما می ترسم........................این سردی از طرف من نیست اونه............چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لعنت ...............لعنت به این تعهد که همه چیزو خراب می کنه................

بچه ها نصیحتم کنید.............احتیاج دارم

چطوری دیگران 20 سال زندگی می کنند.........با سردی ها کنار میان؟؟؟من نمی تونم

همین طوری

کلید رو انداختم تو در و درو باز کردم همیشه بعد از ورود به خونه اولین چیزی که نگاه می کنم Answering تلفنه...داشت چشمک می زد ...........یعنی پیغام دارین

با خوشحالی رفتم سمتش و دکمه اشو زدم صدای یک بچه اومد که می گفت بابا ....الو بابا ..........بابا....و قطع شد(answering تلفن صدای نی نی که می گه پیغام بگذارید)

شب به نی نی می گم بچه ات امروز زنگ زد خونه .......رو answering  واست پیغام گذاشت

خیلی خونسرد می گه: عجب احمقیه چرا رو موبایلم زنگ نزد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

هر روز تو اداره صبحانه می خوریم و هر روز نوبت یک نفرمونه که نون بخره

دیروز نوبت من بود.....

یک دونه می خواستم اما چون صف چند تایی فقط 2 نفر بود اونجا ایستادم....البته بگم جناب شاطر فلسفه جدا بودن یک دونه ای از چندتایی رو نمی دونه و از هر صف یک دونه میده

یک خانومی اومد پشت من و پرسید : قیمتش چنده

گفتم :200 تومن......

کمی این پا اون پا کرد و رفت

چادرسرش به شدت کهنه بود

قلبم ریخت ....حالم خیلی بد شد.......یعنی توانایی خرید یک نون 200 تومنی نداشت.......وای خدای من

کمی که از نانوایی دور شد روی پله یک مغازه نشست........

تصمیم گرفتم واسش نون بخرم

با خودم فکر کردم امروز قسمت این بیچاره بود که من واسش نون بخرم به خاطر همین هم برعکس همیشه اومدم و تو صف چندتایی ایستادم

تمام مدت چک می کردم که هنوز اونجا باشه

نوبتم که شد قبل از گرفتن نون آخرین نگاه رو انداختم تا از بودنش مطمئن بشم دیدم یک آقایی یک نون بهش داد.........

منم مثل همیشه یکی گرفتم و رفتم

از اون روز تو این فکرم که الان که اون زن نمی تونه یک دونه نون 200 تومنی بخره ......بعد که می گن همه چی گرون می شه اون چی کار می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

رفتم شو لباس یک پیراهن خریدم که خیلی خودم دوستش دارم........البته لباس شب نیست به درد مهمونی جوونی یا تولد می خوره.......اما 150000 تومن پولشو دادم شب پوشیدم به نی نی می گه خوشگله ....

متفکرانه نگاه می کنه می گه.....

بد نیست....اما عین دست دومه..................

بازم آب یخه تکرار شد..........................

فهمید ناراحت شدم ...........می گه دلت می خواد دروغ بگم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خوب خوشگل نیست ..............

زنگ زدم به آنی گفتم نی نی می گه لباسم خوشگل نیست....................

با خونسردی می گه: فکر کردی تموم لباسهایی که من می خرم شوهرم خوشش میاد ....غلط کرده خیلی هم خوشگله ......نمی خوای بندازش تو کیسه من از خدامه برش می دارم...............

 

 

(آنی خواهرمه)

 

 

 

 

آخر هفته رفتم شمال ...به قول نی نی دیدن فک و فاک.  ...........

سالها بود نرفته بود.........از بعد از فوت مامانم و جریاناتی که اتفاق افتاد دیگه خیلی دوستشون ندارم................اما رفتم که مادربزرگم رو ببینم چون مریضه....................

از اونجا که می گن دوری و دوستی چون خیلی وقت بود نرفته بودم ....

کلی تحویل بارون شدم

 و خوش گذشت

مجردی رفتم ...منو آنی و برادرم.............3تایی مجردی............ ..................

اولین بار بود بعد از ازدواجم تنهایی رفتم مسافرت.............4 شنبه رفتم و جمعه برگشتم

 

همین الان قبل از تایپ این پست با نی نی دعوا کردم ........

.....البته جر و بحث.10_9_210.gif .................................

من از متلک گفتن متنفرم......................صبح تو مسنجر واسم لینک فرستاد دانلود کنم ...

دانلود کردم اما یادم افتاد امروز فلش نیاوردم......

فکر کردم خوب می ریزم رو گوشیم ...یادم اومد گوشیم رو هم جا گذاشتم خونه......

.زنگ زدم بهش می گم .....امروز روز تو نیست نمی تونم موزیکها رو واست بیارم..............اونم می گه می دونم که دانلود نکردی.....................................

آب یخ ریخته شد رو سرم ..............................

گوشی قطع کردم hysteric.gif...........................

تو مسنجر ازش شکایت می کنم ......................

می گه: بازم طلبکاری؟؟؟؟؟؟؟؟

چه طلبکاری؟؟؟آقا به جای تشکر....می گه دانلود نکردی

قیافه نی نی وقتی این حرفو زد

 

عصبانیم. .......................

 

بی خیال.......روزمو خراب نمی کنم.......................

 

از شمال واسه یکی یه چیزی آوردم اما چون نگفته بودم میرم شمال گفتم اینجا خریدم حالا بازم می خواد......چی کار کنم؟؟؟؟

 

معلومه چقدر خودم با اسمایلی ها حال کردم؟؟؟

 

 

 

 

 

مثلا تاتر

دیشب رفتم تاتر و این شد انگیزه ای واسه یک پست جدید................

البته فکر نکنید که چون تاتر خوبی بوده دارم می نویسم ...نه کاملا برعکس...اینقدر مزخرف بود که واقعا ندیدنش رو به شما پیشنهاد می کنم.....................

من آدمی هستم که تاتر دوست دارم...اکثر وقتها پیش بیاد تاتر های TV رو هم نگاه می کنم ....................

تا حالا 2 بار تاترهای کمدی گلریز رو دیده بودم و واقعا خندیده بودم پس روز جمعه وقتی یکی از همکارهای نی نی ما رو به تاتر دعوت کرد با خوشحالی و بلافاصله قبول کردم.........................

اما چشمتون روز بدنبینه از اولش تو مخ بود.......کلا هیچ چیزیش واسه ما خنده دار نبود و برعکس شوخی های بی تربیتیش کاملا خجالت آور بود..........

100% تکه کلامها تکراری و جوکهاش همه کپی بردای اینترنت....

.وقتی اول یک موضوعی رو شروع می کرد ما آخرش رو می دونستیم ...اون جوک بامزه بود اما ما قبلا خندیده بودیم............

چند قسمت من واقعا خجالت کشیدم ......وقتی که هنرپیشه چهار دست و پا رو زمین بود و مثلا داشت یک حرکت یوگا رو واسه تلفظ یک کلمه تمرین می کرد که واقعا حالت جفت گیری حیوانات رو داشت ...

یا اینه حدود 20 دقیقه از موضوع رو به( ببخشید) گوزیدن اختصاص داده بودن با حرکات بی شرمانه و جملات بی مزه..........

یا تو جای دیگه در مورد اینکه نامزدی مثل این می مونه که بابات دوچرخه بخره اما نزاره سوار شی بحث می کردن یک موضوع به اندازه چند کلمه جالبه اما وقتی در موردش بحث می کنند به نظر من بی شرمانه است .....

.یا جای دیگه هنرپیشه با تلفن حرف می زنه شخص پشت تلفن می گه ما می خواییم بیاییم ببینیم و هنر پیشه مقابل پاهاشو از هم باز می کنه می گه خوب بیا ببینی.......

.باز در جای دیگه هنر پیشه زن با محبت با مرد برخورد می کنه و مرد فورا به بچه می گه برو بخواب وبا فشردن پاهاش بهم وچشم و ابرو مرتب به زن اشاره می زنه که من درد دارم بچه رو بخوابون و زن رو واسه خوب شدن دردش از رو صحنه بیرون می بره و این حرکت چند با اتفاق می افته

 اینها طنز نیست............اینا فقر فرهنگی ماست که فقط ملت باید با قسمتهای کمر به پایین بخندن.........

.کاملا به سبک فیلمهای قبل از انقلاب با این تفاوت که اونها مال تفکر حداقل 32 سال پیش مردم ما هستن ............

و باز هم بدتر که همه به شدت خندیدن مردم بود...........

.من آدم با حیا و خجالتی نیستم بلکه پررو هم هستم اما خجالت کشیدم و تاسف خوردم......

.حتی دوستانی که ما با اونها رفته بودیم هم می خندیدن .......به نظر من به جز قسمت بی تربیتیش.....

بقییه قسمتها کپی تمام جوکها مسنجر بود و فقط کسانی که به اینترنت دسترسی ندارند می تونستن بخندن........

ما انتراک از اونجا فرار کردیم

 

این به خاطر عصبانیتم از تاتری بود که دیدم

از این پست به پیشنهاد یکی از دوستهای خوب وبلاگیم می خوام کامنتها رو جواب بدم

روزمرگی

می خوام یک پست روزمرگی بزارم ببینم چه حالی می ده؟؟؟

از اول اول صبحش که بازم مثل همیشه با تاخیر رسیدم سر کار....ما بین ساعت 7:30 تا 8 فرجه داریم ولی از 8 به بعد 30 دقیقه تاخیر می خوریم ....من 8:02 رسیدم و 32 دقیقه تاخیر خوردم.................

عصر که تعطیل شدم رفتم باشگاه.....خیلی جدی گرفتم 3 هفته است می رم بدنسازی با دستگاه نی نی می گه اگه با همین جدیت کار کنم واسه قوی ترین مردان امسال آماده می شی...........

وقتی می رم خیلی جو گیر می شم........اینقدر دخترهای خوش هیکلی میان......

توی راه به خونه نی نی مسیج داد که واسه ساعت 8 به بعد حاضر باش میریم خونه مامانم............ساعت 7 بود

رسیدم خونه ..مستقیما زیر دوش بعدش روی کاناپه و تو حال چرت
تا ساعت 7:45 بعدش پوشیدن لباس و بیزار شدن از خود.....................

یادتونه گفتم موهامو قرمز کرده بود؟؟؟؟این قرمزی ها نمیره منم می خوام موهامو بلوند کنم نمی شه ......

فکر کنم دیگه من زشت ترین دختر دنیا هستم.................

ساعت 11:30 برگشتیم و من فهمیدم علاوه بر زشتی خیلی هم خونه دار هستم چون واسه فردا هیچ کدوممون نهار نداریم و من یادم نبود...... مرغ گذاشتم بپزه ....و نی نی مسوول خاموش کردنش شد.............

دیدین چه لوپ تکراری و بی خودی دارم امروز همین برنامه اما با خونه بابام تکرار می شه

اگرم خونه کسی نریم .....وقتی نی نی میاد خونه شام می خوریم ...فیلم می بینیم و البته من هنوز فیلمه شروع نشده خوابم می بره و نی نی ساعت 12 صدام می کنه که بریم بخوابیم ..........

کلا زندگی روتین خوبه.........حداقل اتفاق بد نداره.....................

چند وقت پیش رفتم پیش یک فالگیر.....................البته بگم...بازم جو گیر شدم ....منو چه به فالگیر.............اما رفتم......با اینکه قرار نبود حرفهاشو باور کنم اما بعضی هاشو باور کردم.............

بهم گفت یک پسر میاری؟؟؟؟؟؟؟؟

عجیب نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

من بچه دوست ندارم...........نی نی هم که متنفره..............

همیشه وقتی حرف می زنیم به این نتیجه می رسیم که ما هیچ وقت بچه دار نشیم...........................

اما من می ترسم....31 سالمه................اگه 10 سال دیگه نی نی دلش بچه خواست چی؟؟؟اون موقع که من نمی تونم بچه دار بشم........................می ترسم.........................

قبل از ازدواجم همیشه فکر می کردم اگه ترشیده بشم چی می شه؟؟؟حالا فکر می کنم اگه بچه دار نشم چی می شه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

احساس می کنم با این زندگی گندی که ما داریم تو اینجا ......واقعا بچه دار شدن خودخواهیه......ما خودمون چه آینده درخشانی داریم که حالا یکی دیگه هم اضافه کنیم..................اخبار آینده که همش بدیه......................همه چی قرار گرون بشه....قراره جنگ بشه....همه چی سرطان زاست.........آینده کاملا مبهم و نا معلوم....از رفاه و تفریح هم که خبری نیست.........داستان بد بختی درازه بهتره حرفی نزنیم...........

دوست ندارم اینطوری باشم./...............اما الان هستم.............امیدوارم بهتر بشم

راستی:

بعضی از دوستانی که تو لینک  من بودن آدرسشون رو عوض کردن و منم آدرس قبلی رو نداشتم که لینک کنم دوباره.............خوشحال می شم آدرس جدیدشون رو بدن دوباره